مروری بر نظریه یادگیری رفتارگرایی

همانطور که از نام این نظریه برمیآید، تأکید اصلی بر رفتار قابلمشاهده است. این نظریه، ذهن را بهعنوان یک «جعبه سیاه» در نظر میگیرد که در آن پاسخها به یک محرک خارجی با نادیده گرفتن فرآیندهای تفکر که در ذهن رخ میدهد، میتواند بهطور کمّی مشاهده شود.
این نظریه معتقد است که یادگیری منجر به یک تغییر رفتار آشکار و پایدار در افراد میشود و نتیجه پاسخ فرد به یک محرک یا رویداد (مانند حل یک مسئله ریاضیات) است.
این نظریه بر تأثیر شرطیسازی مانند شرطیسازی کنشگر تأکید دارد که در آن تقویت یک رفتار محرک-پاسخ، فرد را برای پاسخدهی شرطی میکند (تقویت، هر چیزی است که سبب ایجاد پاسخ مطلوب میشود. بهعنوانمثال، تحسین، پاداش یا نمره خوب). این نظریه بر یک الگوی رفتاری جدید متمرکز است که تا زمان خودکار شدن، تکرار میشود.
- مکانیسمهای نظریه یادگیری رفتارگرایی
- تقویت مثبت یا پاداش در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخهایی که پاداش داده میشوند احتمالاً تکرار میشوند. بهعنوانمثال، نمرات خوب، مطالعه دقیق را تقویت میکنند.
- تقویت منفی در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخهایی که از موقعیتهای دردناک و نامطلوب اجتناب میکنند، احتمالاً تکرار میشوند.
- خاموشی یا عدم تقویت در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخهایی که تقویت نمیشوند احتمالاً تکرار نمیشوند. برای مثال، نادیده گرفتن سوء رفتار دانشآموز این رفتار را از بین میبرد.
- تنبیه در نظریه یادگیری رفتارگرایی: پاسخهایی که عواقب دردناک یا نامطلوب به همراه دارند، سرکوب میشوند اما اگر تقویت تغییر کند، ممکن است دوباره ظاهر شوند. بهعنوانمثال، تنبیه یادگیرندگانی که با تأخیر به کلاس میآیند با سلب امتیازات، تأخیر آنها را متوقف میکند.
- مهمترین نظریه های یادگیری رفتارگرایی
- نظریهی بازتابی پاولف
- در نظریهی بازتابی پاولف، مجاورت یک محرک با محرک دیگر و اختصاص پاسخ یکی از آنها به دیگری براثر تکرار، یک دگرگونی پدید میآورد و موجب یادگیری میشود. به این جهت نظریهی بازتابی را یادگیری محرک – محرک نیز نامیدهاند. در این نظریه، تقویتکننده، محرک اصلی است که همراه محرک شرطی میآید و به دوام و استمرار رفتار اثر میبخشد. تعمیم محرک هنگامی نمودار میگردد که وقتی موجود زنده نسبت به شخصی، شیئی یا امری شرطی شد نسبت به موارد مشابه هم همان پاسخ را میدهد. درصورتیکه در تخصیص محرک در میان محرکهای مشابه، فقط به یکی از آنها، نه به همه، پاسخ داده میشود. پاولف در نظریهی بازتابی خود به تفاوتهای فردی آزمودنیها پی برد که خود یک برداشت مهم تربیتی به شمار میآید. همچنین در این نظریه میتوان با واکنشهای هیجانی همچون علاقهمندی و بیعلاقگی، یا عشق و نفرت، نگرش مثبت و منفی یا مساعد و نامساعد نسبت به معلّم، تحصیل علم؛ دانش و مواد درسی به وجود آورد (پارسا 1387).
- نظریهی رفتارگرایی واتسون
- واتسون، پیشرو نظریهی رفتارگرایی است. وی به نظریهی بازتابی پاولف علاقه فراوان داشت امّا رفتارگرایی را نهتنها به یکرشته فرایندهای بازتابی، بلکه به یادگیری و ویژگیهای شخصیتی گسترش داد. واتسون پژوهشهای خود را به جنبههای مشهود زندگی اختصاص داد تا بتواند رفتار را به نحوی آشکار، بررسی و ارزیابی کند. به اعتقاد واتسون، روانشناسی برای اینکه بهصورت علم درآید، به موضوعی نیاز دارد که بهگونهای باثبات قابلاندازهگیری باشد و آن موضوع رفتار است (هرگنهان و السون، 1997، ترجمهی سیف، 1387) واتسون یادگیری را بر اساس نظریه و نظام پاولف توصیف میکرد که محرکی براثر همراه شدن با محرک دیگر درنتیجه تکرار، آن پاسخ را به خود اختصاص میدهد. بهعبارتدیگر محرک طبیعی یا محرک غیرشرطی که پاسخ طبیعی را به دنبال دارد، در اثر همراهی با محرک شرطی و درنتیجه تکرار باعث بروز همان پاسخ خواهد شد (پارسا، 1378)
-
- نظریه شرطی شدن عامل اسکینر
- نظریهی شرطی شدن عامل بهوسیلهی اسکینر در اواخر نیمه اول قرن بیستم مطرح گردید. اعتقاد او بر این بود که روانشناسی باید علم رفتار مشهود باشد و وی یادگیری را بهصورت تغییر در احتمال وقوع رفتار تلقی میکرد که در بیشتر موارد این تغییر درنتیجهی شرطی شدن عامل، پدید میآمد. شرطی شدن عامل به آنگونه آموختنیهایی اطلاق میشود که احتمال وقوع پاسخ آنها بیشتر باشد. منظور از عامل یکرشته رفتاری است که موجود زنده دربارهی امری انجام میدهد. نظر اسکینر در رابطه با شرطی شدن عامل بر این است که رفتار باید پیش از محرک یا تقویتکننده قرار گیرد، نه پسازآن؛ زیرا براثر رفتار است که پاداش حاصل میشود. تقویت عامل، در بهبود و پیشرفت رفتار مؤثر است. از این راه یکرشته حرکاتی انجام میشود که براثر تقویت عامل، احتمال تکرار این حرکات افزایش مییابد. رویکرد رفتارگرایی برای مدت پنج دهه عرصهی تعلیم و تربیت را تحت تأثیر قرارداد. توجه به رفتار بیرونی به پیدایش روشهای خاصی در مدیریت کلاس، یادگیری و یاددهی، سنجش و ارزشیابی، برنامه درسی و شیوه نگاه به دانشآموز و معلم منجر شد (پارسا، 1378).
- کاربردهای نظریه یادگیری رفتارگرایی در آموزشوپرورش
- طبق قانون پاداش ثرندایک درنتیجهی پیامد مطلوب رفتار، پیوند بین محرک و پاسخ نیرومند میشود. طبق این قانون اگر در حضور یک محرک، رفتاری انجام بگیرد و به نتیجه مطلوبی برسد (پاداش دریافت کند) آن رفتار آموخته میشود (اگر یکبار دیگر آن محرک ظاهر شود، به آن پاسخ داده خواهد شد). مثلاً اگر کودک در کلاس اول، بارها با رفتار محبتآمیز معلم مواجه شود، هرروز صبح با اشتیاق و شادی به مدرسه میرود، اما اگر در همان روزهای اول با خشونت معلم و کارکنان مواجه شود علاقهای به درس و مدرسه نخواهد داشت.
- اسکینر نیز معتقد است که اقداماتی چون بیان دقیق اهداف آموزشی، تأکید بر اهداف بهصورت رفتاری، تدارک وابستگیهای تقویت، تأکید بر تقویتهای بیرونی و ثانویه (مانند ستایش کلامی، بیانات چهرهای مثبت) و درنهایت سازماندهی آموزشی از مطالب ساده به پیچیده، نقش مهمی در فرایند یادگیری دارد.
- نظریه رفتارگرایی از یادگیری برای اصلاح رفتار در مدیریت کلاس درس، در شرایط بالینی و در توسعه آموزش برنامهریزیشده، استفاده میکند.
- در محیطهای یادگیری حمایتشده با تکنولوژی، تغییر آشکار در رفتار در فعالیتهای تکرار، تمرین و ارزیابی تکوینی نمایان است؛ چراکه بازخورد فوری و مثبت، تمایل به ادامه فعالیت را تا پایان تقویت میکند.
- نقدهای وارد بر نظریه یادگیری رفتارگرایی
- اصلیترین نقد وارد بر نظریهی رفتارگرایی این است که آنها نقش عوامل درونی و ذهنی افراد را در بروز رفتار نادیده میگیرند (فلاسفه خردگرا مانند دکارت، لایپ نیتس و کانت با این نگرش مخالف هستند). در دیدگاه رفتاری، این فرض نهفته، وجود دارد که پیوند بین محیط و رفتار مستقیم است؛ اما این دیدگاه رفتارگرایی مورد چالش قرار گرفته است، بهویژه توسط روانشناسان شناختی که معتقدند؛ افکار، انتظارها و آنچه فرد بدان توجه میکند بر نحوه رفتار کردن او تأثیر میگذارد.
- روانشناسان گشتالت (نظیر کافکا) در مقام مخالفت با رفتارگرایان اظهار میداشتند که درست نیست رفتارهای ظاهری را با یادگیری برابر بدانیم. به ادعای آنان تعریف فیزیولوژیکی رفتار لزوماً به معنای آن نیست که امر یادگیری حاصل شود، بلکه یادگیری بدون تغییرات محسوس و مشهود در رفتار هم امکانپذیر است و این امر در بسیاری از موارد صدق میکند.
- کورت لوین معتقد است که رفتارگرایی بیشتر به پیشبینیهای آماری متکی است و جامعیت ندارد و نمیتواند رفتار یک فرد معین در یک موقعیت خاص را پیشبینی کند
- براند بالنشارد با طرد تعریف آگاهی، با شیوه برخورد رفتارگرایان با این موضوع مخالفت کرد. او هدف رفتارگرایی را مردود میدانست و معتقد بود رفتارگرایی حیات انسان را بیمعنی میسازد
- نوام چامسکی معتقد است که رویکردهای رفتارگرایی عموماً منتج به شکست میشوند؛ چراکه تنها با ویژگیهای روساختی گفتار سروکار دارند.
- جمع بندی و نتیجه گیری رویکرد رفتارگرایی:
- یادگیری: تغییر در رفتار قابلمشاهده و اندازهگیری آن و ایجاد و تقویت رابطهی پیوند بین محرک و در پاسخ در سیستم عصبی انسان
- نقاط تأکید: رفتار
- متغیرهای اساسی: محرک، تقویت، تنبیه، عادت، اهداف رفتاری
- نظریهپردازان: واتسون، گاتری، ثرندایک، اسکینر
- دیدگاه رفتارگرایان:
- یادگیری عبارت است از فرایند تغییرات نسبتاً پایدار حاصل از تجربه در رفتار بالقوهی یادگیرنده
- ویژگیهای برنامه آموزشی:
- بیان هدفهای آموزشی بهطور واضح و روشن
- منفعل و اثرپذیر بودن فراگیر
- رسیدن به نتیجه مطلوب نه آنچه در ذهن فراگیر رخ میدهد
- نقش معلم:
- محور و مرکز یادگیری
- آماده کردن محتوای یادگیری به ترتیب و توالی مناسب
- فراهم کردن محیط یادگیری برای بروز رفتار مطلوب
- فراهم کردن آزمونهای دقیق
- استفاده از روشهای زنجیره کردن، تقویت
- مثبت و منفی، خاموشی
- نادیده گرفتن فعالیتهای ذهنی
- تقویت پاسخهای فراگیران با تشویق
- ارائه دادن محتوای مشخص، محدود، کم دامنه، قابلاندازهگیری
- استفاده از سخنرانی و تمرینهای هدایتشده
- نحوه ارزشیابی:
- امتحانات کلاسی، نهایی، آزمونهای پیشرفت تحصیلی با انواع سؤالات عینی
- اندازهگیری کمیت یا کیفیت رفتارهای بیرونی از طریق مشاهده تمرین و تکرار
عالی و کامل ممنون از شما 🙏👏