مروری بر نظریه یادگیری شناختگرایی

برای نظریهپردازان شناختی یادگیری، کسب و بازسازی ساختارهای شناختی است که از طریق آن اطلاعات پردازش و در حافظه ذخیره میشوند. نظریههای شناختی بر این باور تأکید میکنند که یادگیری یک فرایند درونی است و ممکن است بهصورت تغییر فوری در رفتارِ آشکار ظاهر نشود. به سخن دیگر، نظریهپردازان شناختی معتقدند که یادگیری بهصورت تواناییهایی در فرد ایجاد و در حافظهی او ذخیرهشده و هر وقت که بخواهد – چه بلافاصله پس از یادگیری چه بعد از گذشت زمان – میتواند آن تواناییها را مورداستفاده قرار دهد. ویژگی دیگر نظریههای شناختی این است که برخلاف نظریههای رفتاری که بر نقش محیط در تغییر رفتار و یادگیری تأکید میکنند، برای یادگیرنده در ایجاد یادگیری نقش مهمتری قائل هستند (سیف، 1387). به باور روان شناسان شناختی، یادگیرنده درنتیجهی یادگیری، در ذهن یا حافظهی خود یک ساخت شناختی تشکیل میدهد که در آن اطلاعات مربوط به رویدادهای مختلف نگهداری میشوند و سازمان مییابند. بنابراین ازنظر این روان شناسان، یادگیری ایجاد تغییر در رفتار نیست، بلکه ایجاد تغییر در ساخت شناختی و فرآیندهای ذهنی است.
-
مهمترین نظریههای یادگیری شناخت گرایی
- نظریه یادگیری گشتالت
بنیانگذار روانشناسی گشتالت دانشمند آلمانی ماکس ورتایمر است که، همزمان با فعالیتهای رفتارگرایان در آغاز قرن بیستم میلادی، دربارهی مسائل مربوط به یادگیری و ادراک به پژوهش و نظریهپردازی پرداخت.
یادگیری در روانشناسی گشتالت عبارت است از بینش حاصل از درک موقعیت یادگیری بهعنوان یک کل یکپارچه که از طریق کشف روابط میان اجزای تشکیلدهندهی موقعیت یادگیری حاصل میشود؛ بنابراین، عنصر اصلی یادگیری در روانشناسی گشتالت رسیدن به بینش است (سیف، 1387).
به عقیده روان شناسان گشتالت، بینش نقش بنیادی و پراهمیتی را در یادگیری به عهده دارد؛ زیرا یادگیری عبارت است از یافتن بینشهای جدید یا تغییر در بینشهای گذشته است. بینش هنگامی حاصل میشود که فرد برای نیل به هدفهایش، نهتنها راههای جدیدی را برای استفاده از عوامل محیطی خود بیابد، بلکه در کاربرد امکانات بدنی خود نیز وضع تازهای پیش گیرد. درواقع یادگیری در روانشناسی گشتالت به مفهوم یافتن بینش و معنای جدیدی است که امری اکتسابی به شمار میآید. یکی از انتقادهایی که به روانشناسی گشتالت وارد میکنند، این است که در موارد بسیاری یادگیری بدون حصول بینش صورت میگیرد، چنان چه اغلب شاگردان، بیآنکه بینشی داشته باشند، جدولضرب را بهخوبی میآموزند.
پاسخ روان شناسان گشتالت به این ایراد این است که گرچه بعضی از یادگیریها به نظر مکانیکی میرسند، امّا درواقع چنین نیست. جدولضربی را که شاگرد بهظاهر طوطیوار آموخته است، شاید درنتیجهی بینش شاگرد بر اثر طرح رابطه و نظم و ترتیبی باشد که میان اعداد و ارقام به وجود آمده است (پارسا، 1378).
-
- نظریهی آموزشی و یادگیری معنیدار کلامی آزوبل
یکی دیگر از نظریههای شناختی که با یادگیری آموزشگاهی ارتباط نزدیکی دارد، نظریهی یادگیری معنیدار کلامی است و واضع این نظریه دیوید آزوبل روانشناس آمریکایی است. در نظریهی آزوبل همانند سایر نظریههای شناختی، ساخت شناختی و تغییراتی که بر اثر یادگیری در آن صورت میگیرد اساس یادگیری را تشکیل میدهند. در این نظریه، ساخت شناختی عبارت است از مجموعهای از اطلاعات، مفاهیم، اصول و تعمیمهای سازمانیافتهای که فرد قبلاً در یکی از رشتههای دانشآموخته است (بهطورکلی، ساخت شناختی بر دانش کلی فرد در یک زمینهی بهخصوص علمی و تحصیلی دلالت میکند). بنا به این نظریه، ساخت شناختی هر فرد بهصورت یک هرم فرضی درست شده است که در آن کلیترین مسائل و مفاهیم در رأس هرم قرار دارند و مفاهیم و مطالبی که از کلیت و جامعیت کمتری برخوردارند در میانهی هرم و بیشترین مقدار اطلاعات جزئی و دانش واقعیتهای مشخص در قاعدهی این هرم واقعاند. در این هرم یا سلسلهمراتب ساخت شناختی، هر مطلب از مطالبی که پایینتر از آن قرار دارند کلیتر، انتزاعیتر و خلاصه تراست. وقتیکه اطلاعات و یادگیریهای فرد در یک زمینهی تحصیلی به میزان قابلملاحظهای گسترش یابد منجر به ایجاد یک چنین هرم ساخت شناختی میشود. در نظریهی آزوبل، یادگیری زمانی معنیدار میشود که بین مطالب تازه و مطالب قبلاً آموختهشده ارتباط برقرار شود. به عقیدهی آزوبل، برای اینکه درس معلم، موفقیتآمیز باشد، نخستین کاری که باید انجام گیرد، پی بردن به ساخت شناختی یادگیرندگان است؛ که نتیجهی کنجکاوی، علاقه و ادراک یادگیرنده است. درواقع اگر برنامههای درسی بهگونهای تنظیم شوند که موفقیت شاگردان را دربرداشته باشند، خود، عاملی کارساز و درونی برای پیشرفت یادگیری به شمار میآیند و یادگیرنده را به آموختن بیشتر مشتاق میسازند (سیف، 1387).
در نظریهی آموزشی آزوبل به معلمان توصیه میشود که پیش از شروع تدریس درس جدید، از حیث وجود ساخت شناختی لازم برای جذب مطالب جدید مطمئن شوند. معلّم باید اطلاعاتی را که برای جذب مطالب جدید لازم است را در ذهن دانشآموزانش فعال کند. بدین ترتیب دانش آموزان قادر خواهند بود درس جدید را به اطلاعات قبلی خود پیوند دهند و به یادگیری معنیداری دست یابند.
آزوبل برای رسیدن به این هدف، یعنی آمادهسازی ساخت شناختی برای جذب مطالب تازه، استفاده از پیش سازمان دهنده را پیشنهاد میکند؛ بنابراین، در نظریهی آموزشی آزوبل همواره به معلّمان تأکید میشود که اطلاعات جدید را بدون مقدمه ارائه نکنند؛ بلکه ابتدا جایگاه و محل استقرار آنها را در ذهن یادگیرنده (ساخت شناختی او در آن زمینه)، تعیین کرده و سپس به ارائه اطلاعات تازه بپردازند. معلّم باید تلاش کند مفهوم یا آموختهای را در مجموعهی یادگیریهای قبلی دانش آموزان و دانشجویان پیدا کند تا بتواند مطالب درسی جدید را به آنها متصل نماید. بدین ترتیب مهمترین اصل آموزشی نظریهی آزوبل این است: از آموختههای قبلی یادگیرندگانتان در مورد مطلب درسی جدید اطلاع حاصل کنید، سپس آنها را سازمان دهید و آگاهانه و آشکارا درس جدید را به آنها پیوند بزنید. تنها در چنین شرایطی است که یادگیری ایجادشده، یک یادگیری معنادار خواهد بود (کردنوقابی، 1386).
-
- نظریهی یادگیری اجتماعی بندورا
آلبرت بندورا، روانشناس کانادایی، میگوید عوامل شخصی (نظیر باورها، انتظارات و نگرشها)، رویدادهای محیطی (فیزیکی و اجتماعی) و رفتارهای (عملی و کلامی) فرد با یکدیگر تأثیر متقابل دارند و هیچیک از این سه جزء را نمیتوان جدا از یکدیگر بهعنوان تعیینکننده رفتار انسان بهحساب آورد. وی این تعامل سهجانبه را تعیین گری متقابل نامیده است؛ یعنی رویدادهای محیطی بر رفتار تأثیر میگذارد، رفتار محیط را تحت تأثیر قرار میدهد و عوامل شخصی بر رفتار اثر میگذارد و برعکس. در این نظریه، گفتهشده است که یادگیرنده از طریق مشاهده رفتار دیگران به یادگیری میپردازد. وقتی یادگیرنده، رفتار شخص دیگری را مشاهده میکند که آن شخص برای انجام آن رفتار، پاداش یا تقویت دریافت مینماید؛ آن رفتار توسط فرد مشاهدهکننده، آموخته میشود. به این نوع تقویت، تقویت جانشینی میگویند. بندورا، یادگیری از راه مشاهده را در چهار فرآیند زیر، اینگونه آورده است:
-
-
- فرآیندهای توجه: پیش از اینکه چیزی از یک الگو یا سرمشق آموخته شود، آن الگو باید موردتوجه قرار گیرد و صرفاً چیزی که مورد مشاهده و توجه قرار میگیرد، آموخته میشود.
- فرآیند به یادسپاری: برای اینکه اطلاعات بهدستآمده از راه مشاهده، مفید واقع شود، باید حفظ گردند. به اعتقاد بندورا در فرایند به یادسپاری، اطلاعات بهطور نمادی و به دو صورت تجسمی و کلامی ذخیره میشوند. نمادهایی که بهصورت تجسمی یا تصوری ذخیره میشوند، تصاویر ذخیرهشدهی واقعی از تجارب الگوبرداری شده هستند که مدتها پس از یادگیری مشاهدهای قابل بازیابیاند و میتوان مطابق آن عمل کرد.
- فرآیند بازآفرینی (تولید رفتاری): فرایند تولید رفتاری، تعیین میکند که آنچه یاد گرفتهشده است تا چه میزان به عملکرد تبدیل میشوند.
- فرآیند انگیزشی: در نظریه بندورا، تقویت دو نقش عمده ایفا میکند. یکی اینکه، انتظاری در مشاهدهکنندگان ایجاد میکند مبنی بر اینکه اگر مانند الگویی که برای فعالیتهای معینی تقویتشده است، عمل نمایند، تقویت خواهند شد. دوم اینکه، نقش یک مشوق را برای تبدیل یادگیری به عملکرد ایفا میکند.
-
-
جمعبندی و نتیجهگیری رویکرد شناخت گرایی:
- یادگیری: فرایند درونی است که در ذهن اتفاق افتاده و نتیجهی بینش و بصیرت است. تأکید این دیدگاه روی ذهن و تقویت تفکر است.
- نقاط تأکید: شناخت
- متغیرهای اساسی: بینش، بصیرت، فهمیدن، ساخت شناسی، ادراک، پردازش اطلاعات، حافظه
- نظریهپردازان: آزوبل، برونر، پیاژه، گشتالت
- چهار محور یادگیری در رویکرد شناخت گرا:
دریافت اطلاعات / پردازش اطلاعات / نگهداری و ذخیره اطلاعات / انتقال اطلاعات
- ویژگیهای برنامه آموزشی:
تأکید بر آموختههای پیشین برای درک مطالب جدید
وادار نمودن دانشآموز به تفکر و ایجاد محیطی مناسب جهت به چالش کشیدن ذهن آنان
بحثهای گروهی و گرفتن نظرات دانش آموزان
ایجاد موقعیتهای جدید و پرهیز از ارائه مستقیم اطلاعات
اهمیت به نحوه اندیشیدن دانش آموزان
برنامهریزی برای تعمق موضوع یادگیری و با توجه به مراحل رشد شناختی دانش آموزان
بسط مهارتهای فرایند مانند مشاهده، اندازهگیری، طبقهبندی، ارتباط، استنباط، پیشبینی، تفسیر، فرضیهسازی جهت حل مسائل روزانهی زندگی
- نقش معلم:
فراهم ساختن محیط جذاب، معنادار و چالشبرانگیز برای فراگیر
ایجاد فضای مناسب جهت تحلیل فرایند یادگیری توسط فراگیر از طریق کسب تجربهی پردازش اطلاعات
ایجاد فضای مناسب برای نگریستن متفاوت به مسئله و یافتن راهحلی نو و خاص
آگاه ساختن فراگیران از اهمیت درس و کاربرد آن در زندگی
جلبتوجه فراگیران از ابتدا تا انتهای درس
پایهگذار فعالیتهای گروهی
پرورش تفکر دانش آموزان
استفاده از راهبردهای انگیزش درونی (میل به یادگیری، همکاری با دیگران، کنجکاوی، تحقیق و توانمند شدن)
تعامل فراگیران با محیط و اهمیت به موقعیت یادگیری
- نحوه ارزشیابی:
استفاده از آزمونهای عینی و باز پاسخ
تناسب روشهای ارزشیابی با رشد سنی و شناختی فراگیران
تکالیفی متناسب با تواناییهای فردی
جزءبهجزء کردن تکالیف (ساده به پیچیده)
ارزیابی فرایند کسب دانش
قضاوت راهبردهای دانش آموزان درزمینهی دانش، مهارت، نگرش
عالی بودن این مقاله و مقالهِ ۳ مکتبِ دیگر.خداخیرتون بده.